معرفی کتاب
این کتاب در 5 فصل، به شرح ذیل، به نگارش در آمده است:
فصل صفرم: جان کلام؛ با غصه به قصه تاریخ ننگریم.
فصل کاشت: سلام ای دختر بی مادر تنها؛ هیچ چیز نمی تواند جای یک درخت را بگیرد؛ اعداد پشت هیچ ( صفر) هرگز زاده نشده اند؛ چشمهای دختر تئون همیشه بارانی است.
فصل داشت: نردبان دل شکسته، دریای آن طوفانی؛ گلهای دلم فصل ندارد؛ دستانم خالیست و دل پر از حرف های ناگفته؛ دل قافله سالار است نه کاروانسرا؛ پر نوشته های خیس؛ چند بغض به یک گلو؛ عزم این ویرانه کرندند عاقبت.
فصل برداشت: حرفم با آسمان است؛ مرا به یاد نیاور، من فانوس اسکندریه ام؛ اینجا هیچ کس شبیه گفتارش نیست؛ در سرزمین سیاهی هیچ شعر سپیدی نمی توان سرود؛ من از مردن هراسم نیست؛ دایره های مرا خراب نکن.
فصل بی نهایت: بوسه باران می کنند لبهایی که هیپاتیا را صدا می زنند؛ دل نوشت، گرنوشت، غم نوشت؛ روایت اشک و چند روایت ناتمام؛
این کتاب سرشار از رازها و معماهایی است که خواننده را مدت ها در فضای کتابخانه اسکندریه سرگرم و سردرگم می کند.
گفتنی است، ترجمه این کتاب به چند زبان رایج دیگر، همچون آلمانی، عربی، و فرانسوی در دستور کار ناشر قرار دارد و برگردان انگلیسی آن نیز تا چند ماه دیگر آماده چاپ می شود.