کتاب مژده گل ( رده سنی نوجوان)
جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۲۲ ب.ظ
تَق تَق، تَق تَق... یکی تند تند در میزد. انگار عجله داشت!
خدمتکار به امام هادی علیهالسلام نگاه کرد: «یعنی کیست که اینجوری در میزند؟»
دوباره تَق تَق صدای در بلند شد. خدمتکار فوری رفت و در را باز کرد. یونس نقاش بود. از زمانی که امام هادی علیهالسلام از مدینه به سامرا تبعید شده بود، به دیدن امام میآمد و اگر کاری بود، برایش انجام میداد. یونس عرق کرده بود. خیلی نگران و ناراحت بود. از ترس صدایش میلرزید: «آقا کجاست؟ میخواهم آقا را ببینم.» ...
برای مطالعه ادامه داستان روی ادامه مطلی کلیک کنید.
برای شرکت در دهمین جشنواره کتابخوانی رضوی اینجا کلیک نمایید.